در جوامع استبداد زده، نوعي سكوت و آرامش ظاهري بر قرار است كه خرسندي بخشِ ناچيزي از جامعه را موجب ميشود. اين رضايتمندان عموما” گروههايي كوچكي هستند كه به دليل انسداد سياسي و نبود رقابت آزاد، صاحب قدرت حداكثري شدهاند. اين رضايت اغلب تحت تاثير نظرگاه ايدئولوژيك، شخص را در موضع حقانيت قرار ميدهد و همين احساسِ حقانيت رفته رفته پيروان خود را بر ميانگيزاند كه عقايدشان را همچون فضايل اخلاقي همگانيسازند. يعني تصور خاصي از زندگي سعادتآميز را در عرَصات عمومي و خصوصي آدميان آمرانه تجويز كنند. گريزي از اين تجويزِ آمرانه نيست زيرا آنان از سویی از این تجویز منتفع میشوند، و از سوی دیگر اخلاقاً وظيفةی خود ميدانند كه همگان را در خوشبختي خود انباز كنند. از اين رو، با اختراع سلسلهاي از كمالمطلوبها ميكوشند انسان را كشان كشان به راه سعادت آورند. آنان كمالمطلوبهاي خودساخته را چندان تكرار ميكنند كه خويشتن نيز به اصالت و حقانيت كامل آنها ايمان ميآورند. در نتيجه چيزي كه در آغاز مشكوك و ساختگي مينمود سرانجام يقيني و واقعي جلوه ميكند. اين وارونهنگري اگر خاصيت ايدئولوژيك بيابد، در نهايت بدان ميانجامد كه واقعيتها امري ذهني جلوه كنند و آرمانها امري واقعي. ولي چون «الآمال خوّان» آرزوها خيانت كنندهاند، جهان بيروني و جريانهاي اجتماعي در ظرف تنگ آرمانها نميگنجند، و او گمان ميكند كه توطئهاي در كار مقابله با تحققِ آرزوهاي او دربارة انسان است.
تحميل خوشبختي بدين سان البته بدون تلاطم انجام نميگيرد. زيرا مردمان در برابر اينكه شيوه خاصي از زندگي و تلقي ويژهاي از سعادت بر آنان تحميل شود، مقاومت ميكنند. اين واكنش زماني به اوج ميرسد كه آن «خوبزيستيِ تحميلي»، مشكوك و ناموجه جلوه كند. از اين رو آرامش پيشگفته زماني امكان تداوم مييابد كه يك ديدگاه به روشهاي قهرآميز بر ديگر ديدگاهها غلبه يابد. اما پيچيدگي سازوكارِ حياتِ جمعيِ امروز، آرامش و سادگي دوران ماقبل نوگرايي را برنميتابد. تحت تأثير اين پيچيدگي، انسان معاصر خواهان جامعةی چندصدايي است. آزادي انتخاب به گونهگوني ميانجامد وارتباطات اين تنوع را چندان تشديد ميكند كه انسان تكساحتي ديروز به يكباره با انبوهي از صداها و زندگيها روبرو ميشود؛ كثرتي كه گهگاه براي محتکران آرامش در انبان نهاد قدرت، سرسامآور مينمايد.
(چند سطری از یک مقالهی ایواز طاها، منتشر شده در سال ۲۰۰۰)