همهی دیکتاتورهای خاورمیانه از شکست بهار عربی در ساحل نیل شادمانند. سیسی همان جنایتکاری که در یک روز ۱۵۰۰ نفر را در میدان رابعه کشت، تا عطش اخوانهراسی غرب را سیراب کند، دیروز باز به سینهی مردم شلیک کرد. اسد هم شادمان است، چرا که همزمان با سیسی در یک بازار حومهی دمشق دهها نفر را کشت و کشتارش در هیاهوی داعشستیزی آقای اوباما گم شد. دیکتاتورها مصر را به گروگان گرفتهاند و سوریه را ویران کردهاند، آنگاه غرب توقع دارد انسان خاورمیانهای کشتگان بیشمار خود را در سکوت و آرامش دفن کند و به خانه برگردد. همه چیز مهیاست. او میتواند بیاعتنا به فقر موروثیاش کلیپهای رومانتیک تلویزیون روتانا را ببیند و اخبار مالی را از رادیو مونتکارلو بشنود.
آقای اولاند چه خوب دنیا را در غم دوازده نفر عزادار کرد، اما آیا در سوگ شیما الصباغ نیز نم اشکی در چشمانش حلقه زد؟ ما از استبداد و ترور همزمان به تنگ آمدهایم، چرا که میدانیم این دومی زاییدهی آن اولی است و بخشی از هردو محصول نیاز دیگران به نفت و خاورمیانه. استبداد داخلی با استعمار خارجی استبدادش را توجیه میکند.
دیروز که شیما الصباغ در خیابانهای قاهره ایستاده جان سپرد، از سر استیصال و اندوهِ یک انقلابِ بربادرفته اشکی ریختم و خطاب به وی آهسته زمزمه کردم: روزگار غریبی است نازنین!