مقالهی حاضر اطلاعات ذیقمتی را دربارهی جابجاییهای جمعیتی در قفقاز تحت تسلط روسیه از آغاز قرن نوزدهم بدست میدهد. به گفتهی نویسنده در سالهای آغازین قرن نوزده فقط ۹ درصد از جمعیت قرهباغ ارمنی بودهاند. (ا. طاها)
در اواخر قرن هجدهم، توسعه ارضی روسیه در قفقاز به گرجستان رسید و فرمانداری گرجستان یا قیمومیت گرجستان در سال 1801 پدید آمد که تاییدی بر پیوستن گرجستان به قفقاز بود. همزمان اولین مناطق آذری نشین -خانات کازاک و شامشادیل- به روسیه ملحق شدند. در سالهای اولیه قرن نوزدهم، روسیه سعی میکرد که تسلط خود بر این خانات را تحکیم کند و قره باغ یکی از اولین خاناتی بود که حاکمیت روسیه را پذیرفت. با این حال شورشهایی علیه حاکمیت روسیه رخ داد و تسلط روسیه بر این مناطق چندان پایدار نبود.
تلاش روسیه جهت اعمال حاکمیت خود بر منطقه، منجر به فتح خانات جدید بی سالهای 1806 تا 1809 شد و سرانجام اولین جنگ ایران-روس (1812-1813) را رقم زد. عهدنامهی گلستان که در پایان این جنگ امضا شد در حقیقت پایانی بر حاکمیت اسمی ایران بر قره باغ بود.
تنها ده سال بعد، شورشهای جدیدی در قره باغ و دیگر خانات رخ داد. زیرا خوانین یا فرزندان آنان بازگشتند و تلاش کردند که از نارضایتی عمومی علیه حاکمیت روسیه استفاده کنند و مناطق از دست رفته را باز پس گیرند. این جنبش ها مورد حمایت ایران بود و لذا منجر به جنگ دوم ایران و روس، شکست مجدد ایران و معاهده ترکمانچای 1828 شد. این اتفاق در رابطه با قره باغ اهمیت دارد، زیرا بلافاصله پس از معاهده، روسیه شروع به سازماندهی جابه جایی جمعیتی نمود. بنابراین جمعیت بسیاری از ارامنه ایران و عثمانی را ترک کرده و در قفقاز روسیه مستقر شدند و در مقابل جمعیت زیادی از مسلمانان قفقاز جنوبی را ترک و در مناطق تحت تسلط ایران یا عثمانی سکنی گزیدند. بنابر گزارشات سرشماری روسیه، ارامنه قره باغ 9 درصد از جمعیت را در سال 1823 تشکیل میدادند و 91 درصد باقی به عنوان مسلمان در این گزارشها ثبت شده اند. این درصد به 35 در سال 1832 و در 1880 به اکثریت 53 رسید. البته این اطلاعات چندان مورد توجه نیست زیرا در سرشماری روسها کل خانات قره باغ شامل قره باغ پایین منظور شده است. از این رو ارقام مربوط به قره باغ کوهستانی مجهول است. با این حال مسلم است که افزایش کلی جمعیت ارامنه در نتیجه مهاجرت فزایندهی آنان به قره باغ کوهستانی یا خروج مسلمانان از منطقه بوده است.
این فرآیند پس از هریک از جنگهای روسیه-عثمانی (1855-1856 و 1877-1878) شدت یافت زیرا روسها آذریها را به علت وابستگیهای زبانی-قومی متخد بالقوه ترکها میدیدند و در مقابل ارامنه متحد طبیعی روسها در منطقه، وفاداران به تزار و قابل اعتماد تلقی میشدند. بنابراین ارامنه مورد حمایت مقامات قرار گرفته و حتی به مناصب مهمی در ادارهی منطقه رسیدند. طبیعتا در ترکیه خلاف این صادق بود و در آنجا ارامنه ستون پنجم بالقوه روسها تلقی میشدند که منجر به کشتارهای 1890 شد. حتی بیش از اینکه ارامنه ترکیه را ترک کنند، آذریهای بسیاری خصوصا سنی از قفقاز به امپراطوری عثمانی مهاجرت کردند. در اواخر قرن جاری، 1200000 ارمنی در قفقاز جنوبی و در مناطقی که امروزه جهت تمایز با ارمنستان غربی در ترکیه، ارمنستان شرقی نامیده میشود، زندگی میکردند. جمعیت ارامنه در قسمت غربی مورد مناقشه است. منابع ترکیه کمتر از یک میلیون و منابع ارمنی اغلب چند میلیون را ذکر میکنند.
در نیمه دوم قرن نوزدهم ، رونق نفت باکو منجر به تمرکز ارامنه در باکو شد و مناصب بالای صنعتی و مدیریتی را اشغال کردند. از آنجایی که ارمنی ها کاملا در بهره مندی از ثروتهای نفتی مورد حمایت حاکمان روسی بودند، تنش با بومیان به وجود آمد: با اینکه این دو گروه تاکنون علی رغم جابجاییهای جمعیتی در صلح بودند اما اینکه ارامنه از این موقعیت جهت خرید زمینهای آذربایجانیها استفاده میکردند، منجر به مشکلات شد.
این تنش ها تا انقلاب اول روسیه در سال 1905 که به زودی در قفقاز جنوبی گسترش یافت ، پنهان ماند. آشفتگی ها ابتدا در باکو ، نخجوان و ایروان رخ داد اما خیلی زود به شوشا در قره باغ غربی ، که اولین تنشهای های بین قومی فوران کرد، گسترش یافت. هنوز هم در مورد چگونگی شروع درگیری ها و اینکه چه کسی آغازگر بوده است اختلاف نظر وجود دارد. با این حال ، توجه به این نکته مهم است که – مانند سالهای اخیر ، عدم مداخله مقامات مرکزی امپراتوری منجر به گمانه زنی هایی شد که مقامات یا مشوق خشونت بودهاند یا حداقل دلیلی نمیدیدند که از خشونت جلوگیری کنند، زیرا نزاع بین دو گروه آنان را از تعقیب اهداف آزادیخواهانه منحرف میکرد.
منابع ارمنی یا طرفدار ارمنی مانند داسنابدیان و واکر معتقدند که آذربایجانی ها (که او آنان را تاتار می نامد) شروع کننده درگیری ها بوده و منجر به واکنش شدید ارمنی ها و سرانجام آنچه او پیروزی مینامد، شده است. داسنابدیان ادعا می کند که آذربایجانی ها – جنگ علیه ارامنه را به وضوخ با قصد قتل عام، غارت و نابودی آغاز کردند. بر این اساس ، “تاتارها” ارمنی های غیرمسلح را در فوریه 1905 در باکو قتل عام کردند، و سپس به سمت سایر شهرها از جمله قره باغ حرکت کردند. در پاسخ ، داشناك ها به گفته داسنابدیان موفق به “متوقف كردن ضربت اصلی اوباش مسلح و مخرب آذربایجان” و حتی “ضد حمله و گاه مجازات شدید” آذری ها شدند. واکر ادعا می کند که “تاتارها جهت قتل عام آزاد و مصون از مجازات بوده اند.” از سوی دیگر به گفته فیگل اقدامات تروریستی داشناکسیون -مشابه امپراطوری عثمانی- علیه اکثریت آذری ساکن شوشا، باکو و گنجه باعث فوران خشونت شد. بر این اساس ، در باکو ، بیشتر قشر پیشرو آذربایجان حذف شدند. در سوشا خانه های آذری ویران شد و 500 آذری و 40 ارمنی کشته شدند. در کل ، فیگل ادعا میکند که، 158 روستای آذری در این مدت ویران و بیش از 10،000 آذری کشته شدهاند. با این حال ، هیچ یک از این نویسندگان هیچ مرجعی برای تأیید ادعاهای خود ندارند. علاوه بر این ادعای آنان از از این جهت که تلاش دارند یکی از طرفین را کاملا مقصر و دیگری را قربانی قلمداد کنند و حتی یک مورد از قساوتهای انجام شده توسط طرف مقابل را ذکر نمیکنند، فاقد اعتبار است.
به گفته ون دره لیو ، این آشوب ها با کشته شدن یک دانش آموز آذری و یک مغازه دار در باکو ، در اوایل فوریه 1905 آغاز شد. این واقعه درگیریهای خونین به دنبال داشت و اوباش آذری به محله ارمنی باکو تاختند. طی جهار روز 126 آذری و 218 ارمنی کشته شدند. در ماه آگوست خشونت در شوشا آغاز شد و مانیفست داشناک خواهان پاکسازی تمامی عناصر ترک و ایرانی از ارمنستان مقدم شد. بنابر گرارشات صدها آذری کشته شدند و در پایان ماه آگوست خشونت ها آرام گرفت. با این وجود اخبار شوشا به باکو رسید و در آنجا آذریها به صنایع ارمنی حمله کردند. بار دیگر خشونت در تابستان 1906 در قره باغ آغاز شد ، و نزاع بزرگی بین ارامنه و آذریها در گرفت.در نتیجه شهر شوشا به دو بخش متخاصو ارمنی و آذری تقسیم شد. سوئیتچوفسکی به نقل از منابع ارمنی مینویسد که 128 روستای ارمنی و 158 روستای مسلمان نشین نابود یا غارت شدند و این نشان می دهد که خشونت دو طرفه بوده است. شمار کشته شدگان بین 3،100 تا 10000 نفر متغیر است. طبق گفته سوئیتچوفسکی ، همه داده ها حاکی از آن است که طرف آذری ها تلفات بیشتری نسبت به ارمنی ها متحمل شده است. این ناشی از این واقعیت است که آذربایجانیها سازمان یافتگی مناسبی نداشتند، در حالی که یگان های مسلح داشناک که بیشترین نبردها را از طرف ارامنه انجام می دادند ، بسیار مؤثرتر بودند ، واقعیتی که تقریباً همه تحلیلگران می گویند. داسنابدیان ، در کتاب خود،تاریخ داشناکسیون، با افتخار ادعا می کند که – به لطف نقش تعیین کننده آن در … تقابل های ارمنی-تاتار 1905 ، اعتبار داشناکسیون در قفقاز و جاهای دیگر به طرز چشمگیری افزایش یافت.
مطابق با نوشتههای سویتوچوسکی، رویدادهای 6-1905 در شکلگیری هویت ملی آذریها بسیار مهم بوده است: «جنگ تاتار و ارمنی باعث وحدت مسلمانان به دلایلی فراتر از وفاداری های محلی و فرقه شد و چنین تقسیماتی که تا آنزمان مانعی جدی برای اقدام سیاسی بودند، از میان رفتند.» احساس هویت مشترک در آذربایجان ایران نیز رشد کرد و حتی به تهدیدی جدی انتقام جویی علیه ارامنه در تبریز تبدیل شد که مجبور شدند علنا از اقدامات همقومیهای خود در قفقاز فاصله بگیرند. وقایع انقلاب اول روسیه اهمیتی اساسی در نزاع ارامنه و آذربایجانیها دارد، در درجه اول به این دلیل که نخستین موارد درگیری مسلحانه سازمان یافته بین دو جامعه در این دوره رخ داد. مفهوم نمادین «خون اول» نزاع در این دوره ریخته شد. علاوه بر آن، این وقایع در پدید آمدن یک ملت خودآگاه آذربایجانی مؤثر بوده و مطمئناً باعث تسریع فرآیند شکلگیری هویت ملی شده است.
منبع:
کتاب
Small Nations and Great Powers: A Study of Ethnopolitical Conflict in the Caucasus
صفحات 53 تا 56