سایت شخصی من چندی است مغضوب نهاد فیلتیرینگ شده است. این سایت مراجعان محدودی داشت مثل بیشتر سایتهای شخصی. رویکرد من به مسائل بر مخاطبانم روشن است. رویکردی مبتنی بر عقلانیت انتقادی بدور از تخریب دیگری. و این البته شامل تاب آوردن و احترام به دوستان کینهتوزی است که بیش از دشمن مکار شخصیتم را تخریب کردهاند. چرا که باور دارم تفکر اجر صبر است و وسعت آدمی بسته به میزان تحمل دیگری است.
سانسورچیان در بزنگاه اندیشه از کوره در میروند و به ستیز بیرحمانه با دیگری برمیخیزند. هرچند در آن اوایل، ستیز با تفکر در دنیای مجازی را در زیر نقاب مبارزه با مفاسد اخلاقی پیش میبردند اما دیگر دلیلی بر پردهپوشی نمیبینند. از اول هدف تریبونهای ضداخلاقی نبوده است، خاموشی صدای دیگری بوده است. صداهای بسیاری که پیش از من خاموش شدهاند.
در زمان تکیهی برادر مکتبی آقای صفار هرندی بر کرسی وزارت ارشاد یکی از کارهای آخرتگرایانهای که کرد، تخلیهی دکههای روزنامهفروشی از مطبوعات اندیشهورز و انباشتشان از مجلههای حوادث و سرگرمی و جدول بود. حال داستان فیلترینگ (و در آیندهی نزدیک اینترنت ملی به سبک کرهی شمالی) ادامهی همین سیاستهای فرهنگی ناب است. مسدود کردن راه ورود به هر محتوای فکری مخالف و هدایت مردم به سوی سایتهایی چون “حباب یخی”، “آموزش آنلاین رانندگی” و “خانوادهی سبز”. میخواهی مقالهای از دکتر سروش بخوانی، به هدایت چند فیلترباز متصل به منابع نفتی و فارغ از دغدغهی اندیشهی انتقادی، سر از توهمات رحیم ازغدی درمیآوری. میخواهی دو کلمه در بارهی خسرو گلسرخی بخوانی با مونتاژکاریهای تاریخی خسرو متعضد روبرو میشوی. به هنگام جستجوی فلسفه، از طریق فیلترینگ به صفحهای هدایت شدم که در آنجا با صدای یک مداح هفتتیرکش سینه میزدند.
دکتر شریعتی زمانی به شاگردانش گفته بود که نام چند کتاب را بنویسند تا بخوانند، و نام یک کتاب را هم گفته بود که بنویسند تا نخوانند. حالا بر اساس همین اصل بهتر است نام سایتهای پیشنهادی فیتلرینگ را به عنوان سایتهای تحمیلی یادداشت کرد تا ندید و نخواندش. زیرا سایتهایی که موجودیت و مخاطبانشان را مدیون خاموش کردن صدای “دیگری” هستند، احتمالا بیش از آگاهی حامل جهالت خواهند بود.