صدای نامیرای دیگری | ایواز طاها

اینترنت ملی چیزی است در ردیف سیاست‌زدایی. برقراری نوعی سکوت پیشاسیاسی. خاموشی صداهای دیگر، استحاله‌ی کثرت‌ها در تک‌گویی آزاردهنده.

1. این چیز جدیدی نیست. جامعه این تک‌گویی را در شکل ناقص آن، به صورت انحصار رسانه‌های سمعی و بصری در دست حکومت، تجربه کرده‌است. این امر از طریق مصونیت بخشیدن به حاکمان، نتایج نامطلوبی داشته که تنها یک فقره‌اش فساد گسترده‌ی مالی بوده است. چرا که وقتی صداهای دیگر دچار انسداد مجاری تنفس شوند، زمینه‌ای مناسب برای توزیع ناعادلانه‌ی منابع ثروت و قدرت فراهم می‌آید. خروجی این رانت‌خواری سیاسی و اقتصادی، کشوری خواهد بود با اقتصاد ورشکسته و فاسد. فساد گسترده‌ شهره‌ی آفاق است و ورشکستگی‌اش نیز به این معنی است: 45 سال پیش تاکسی‌های سئول ماشین پیکان بود، و امروز ارزش صادرات دو سه شرکت کره‌ای به اندازه‌ی نفت ایران است.

2. زمانی رادیوهای موج کوتاه نعمتی بودند. چرا که هژمونی غلیظ و تک‌صدای موج متوسط و اف‌ام را درمی‌نوردیدند. موج‌های متوسط و اف‌ام موج حکومت بودند، موج کوتاه هم موج مردم. در همین موج می‌توانستی از انور خوجه در رادیو آلبانی تا سخنرانی‌های آتشین کاسترو از رادیو هاوانا را شنید. و ألبته صدای عبدالحلیم حافظ و اُمّ کلثوم را از “صوت العرب من القاهره”، امیل سایین و نِشِت ارتاش را از رادیو صدای ترکیه، شعرهای نزار قبانی و مانی سعید العطیبه را از رادیو ابوظبی و صدای رشید بهبوداوف را از رادیو باکو در قلب تهران. بر این بیفرایید صدای چپ‌های کلاسیک را از آلمان شرقی و فرقه‌ی دموکرات را از جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان. اما آن بخش از رادیوهای دیگری که از موج کوتاه پخش می‌شدند، چندی گرفتار پارازیت بودند. رادیو بی‌بی‌سی و صدای آمریکا بعضی وقت‌ها، و رادیو مجاهد و کومله و دیگران همیشه. این پارازیت نسل اول همین فیلترینگ امروزی بود. روشی برای گرفتن یقه‌ی دیگر دوندگان مسابقه‌ی دو، برای برنده‌کردن رادیو تنبل و عقب‌مانده‌ای که خود را صدای هر ایرانی می‌نامد. نسل اولیه فیلترینگ امروزی اینگونه بود، بی‌شکیب و آگاهی‌ستیز. با این‌همه، درست در لحظه‌ای که فرستنده‌های پارازیتی پرشمارتر و فربه‌تر می‌شدند، جنگ موج کوتاه جای خود را به تبادل اطلاعات به شیوه‌ی موج سوم داد. فرستنده‌های ماهواره‌ای به یکباره چنان همه‌گیر شدند که مقابله با آنها به کشیدن آب اقیانوس با سبد بافته شده از ترکه‌های چوب نازک همانند شد. جنگ با تبادل آزاد اطلاعات به مبارزه‌ی دن‌کیشوت‌وار با آسیاب بادی تبدیل شده بود.

۳. اندکی پیش از آنکه شتر ماهوراه در پشت ساختمان شیشه‌ای جام جم بخوابد، انبوهی از فرستنده‌های موج کوتاه توسط صدا و سیما خریداری شد. چرا؟
زمانی مسئولان با حرص و ولع تمام در اندیشه‌ی صدور انقلاب بودند. نهضتی که به خاطر تعارض آرمان و واقعیت در درون در حال انجماد بود، برای بیرونیان جذاب می‌نمود. شعارهای ما برای بیرونیان لذتِ امپریالیسم‌ستیزیِ بی‌هزینه را داشت. هزینه، رنج و بدبختی‌اش را ما متقبل می‌شدیم و آنها لذتش را می‌بردند. صدام‌پرستی و احمدی‌نژاددوستیِ برخی از توده‌های جهان سومی و روشنفکران چپ جهان اولی از همین سرچشمه‌ی آلوده آب می‌خورد. باری برای سیرابی این لذت‌پرستیِ مجانی، اتفاق طرفه‌ای افتاد. درست زمانی که ماهواره در حال آمدن بود، مسئولان ایدئولوژی‌زده‌ی رسانه‌ی خودخوانده‌ی ملی، به راهنمایی برخی مهندسانی که انگیزه‌ی بیشترشان سفر مأموریتی به سوئیس برای دلالی بود، به خرید ده‌ها فرستنده‌ی پرقدرت موج کوتاه از کارخانه‌های براون باوری و ان‌ای‌سی و زیمنس همت گماشتند. و آنها با گشاده‌دستی تمام این فرستنده‌ها را تحویل دادند. چون می‌دانستند که با پدیداری نسل فرستنده‌های ماهواره‌ای، بزودی آنتن‌های عظیم و فرستنده‌های پرقدرت در کمال‌آباد (اکنون بخوانید کمال‌شهر) هیبت آوار کارخانه‌های زنگ زده‌ی اواخر دوران اتحاد شوروی را خواهند یافت.

۴. فیلترینگ که بعدها پشتوانه‌ی حقوقی پیدا کرد، سرانجام در شکل فیزیکی اش به فرودآمدن مأموران بر پشت بام‌ها تکامل یافت. مردم که به ساحت خیالشان تعدی شده بود و به عرصه‌‌ی خصوصی‌شان تجاوز، قد برافراشتند. تنها هزینه‌ای گزاف برجای ماند و سونامی سرطان که بخشی از آن معلول لجاجت برای خاموشی صدای دیگری از طریق پارازیت بود.

۵. فیلترینگ، سانسور و بستن مجاری کسب آگاهی یکی از انواع خشونت است. خشونتی مبتنی بر «سركوب»، خشونتی که منجر به از دست دادن آزادي‌هاي انساني براي انتخاب عقايد و اظهار علني آن‌ها می‌شود. خشونتی که، به گفته‌ی یوهان گالتونگ، کارکردش «ایجاد فاصله است میان اکنونِ بالفعل انسان از سویی، و فردای بالقوه‌ی او از سوی دیگر».

این خشونت محکوم به فناست چون هیچ انسانی نمی‌خواهد در امروزش منجد شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *