برای مقابله با ناهنجاریها و خشونتهای اجتماعی، نمایش خشونت متقابل به آیینی عبادی تبدیل شده است. نمایشی که ناکارایی آن در مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر عیان گشته است. برای عقبنماندن از این قافله قاتل آتنا در ملأ عام اعدام شد.
تردیدی نیست که قاتل آتنا باید بگونهای عادلانه مجازات میشد. اما چارهی کار اعدام در ملأء عام نبود. چرا که برخلاف نظر مسئولان، تماشای اعدام میتواند ضمن عادیسازی جرم، آسیب جدی، به ویژه، بر روان کودکان و نوجوان وارد آورد. این تماشا به سادگی دیدن یک تنبیه بدنی در مدرسهای دوردست نیست، ترومایی است که شاید ردپای از آن تا آخر عمر در روح تماشاگران باقی بماند.
نمایش اعدام در ملأء عام بیش از آنکه موجب پیشگیری از جرم شود، شاید هدف اصلی آن به صحنه آوردن بدن برای نمایش قدرت حاکمان باشد. گفتهاند که در پایان سدهی هجدهم جشن ماتمزای شکنجه در انظار رو به خاموشی گذارده بود. تردیدی نیست که محو شدن نمایش تنبیه با مشروطشدن قدرت حاکم به ارادهی مردم مربوط بود. مهابت حکومتهای مطلقه در بدنی حک میشد که در جشن تعذیب قطعه قطعه میشد، اما در دنیای جدید مجازات به پنهانترین بخش آیین دادرسی تبدیل شد. در نظام متکی به آرای عمومی و کاغذهای نرم رأی، خشونت عریان جایی نداشت. حال به نظر میرسد نمایش اعدام بازگشتی دوباره به نمایش خشونت الهیاتی نظام سیاسی است به هدف رؤیتپذیر کردن هژمونی آن. یادآوری خشونت ذاتی هر سلطهای برای سوژگان سربههوایی که پیوسته طالب حق و مشتاق تغییرند.
احتمال دیگری نیز هست. ممکن است نمایش خشونت اعدام در ملأ عام، ابزاری تمهیدی برای شانهخالیکردن از مسئولیتها باشد. راحتترین کاری که به رغم ظاهر عدالتخوانهاش، با تمرکز بر معلولها علتها را در محاق میبرد. قاتل آتنا به عنوان انسانی مختار مسئول توحش خویش بود، و باید به کیفر میرسید. لیکن تقلیل کامل چنین جرمهایی به اسباب روانشناختی به معنای انکار ابعاد اجتماعی جرم است. این دگردیسی را تلویحن در کلام یکی از مقامات برجستهی محلی میتوان دید. وی در پیامی از اینکه استان متبوع ایشان تا این درجه سقوط کرده است، شکوه کرد. حال آنکه جرم مذکور ماهیت جغرافیایی ندارد، یعنی میتواند در هر استانی، در هر شهری اتفاق بیفتد، چنانکه میافتد. از این رو به جای جملهی مذکور، بهتر میبود وی به اسباب این سقوط اخلاقی در ابعاد اجتماعی اشاره میکرد. و اینکه چه میزان از مسئولیت این سقوط برگردن کارگزاران حکومت است. وقتی در غرب اتفاق کوچکی میافتد از همین تریبونهایی که در اختیار همگنان ایشان است، نظام سیاسی-اجتماعی آن سامان آماج حمله قرار میگیرد. اما در قتل جانکاه ستایش و آتنا جرم چنان شخصی و روانشناختی شد که گویا با طناب دار سایهی شومش از ساحت جامعه برچیده میشود.
برخلاف چنین تصوری، این نوع جرمها ابعاد اجتماعی پیچاپیچی دارند. از این رو جلوگیری از تکرار آن منوط است به پاسخ پرسشهایی از این دست: در قتل آتنا قصور و یا تقصیر نظام سیاسی چیست؟ چه اشکالی در کار این گویندگان است که به رغم داشتن انبوه تریبونهای بیرقیب ( به اضافهی فیلترینگ صداهای مخالف و سانسور فیلم و کتاب)، ناهنجاریهای اجتماعی ابعاد خوفناک یافتهاند. از فسادهای کلان مالی گرفته تا اعتیاد و افسردگی و خودکشی، تصویری از جامعه به نمایش میگذارند که حتی کارگزاران بلندمرتبهاش در هر یادکردی از سلامت اجتماعی، به کشورهای اسکاندیناوی غبطه میخورند.
گمان نمیکنم مسئولان محلی بر اساس تحلیل بالا و یا صرفا برای جلب رضایت مقامات بالادستی و اثبات وظیفهشناسی خود چنین تصمیمی گرفته باشند. شاید به گمانشان اعدام در انظار عمومی درس دندانشکنی برای مجرمان است غافل از اینکه در سطح کلان آنکه قرار است عبرت بگیرد مردم است، نه مجرمان. آمار نیز این ادعا را ثابت میکند. ایران جزو معدود کشورهایی است که شمار بالایی از اعدامها را در کارنامهی خود دارد، و در عین حال از جنبهی تعداد زندانیان و شمار پروندههای قضایی رتبهی بالایی در جهان دارد. حال به جای تلاش برای بهبود این وضعیت، میگویند که اعدام قاتل آتنا در ملأء عام خواستهی مردم مغان بود. سوال: مقامات در کدام نظرخواهی علمی و یا رفراندوم رسمی نظر مردم مغان را دریافتهاند؟ وانگهی، مردم مغان آنهمه خواستهی بیپاسخ دارند (از رسیدگی به آلودگی محیط زیست و تحصیل به زبان مادری گرفته تا اصلاح جادههای آدمکش)، چطور یک خواستهی غیرمنطقی آنان چنین با آغوش باز پذیرفته شد؟ به مرحوم مدرس گفتند هیچ رأیی بنام شما از صندوق درنیامده است. گفت «لااقل آن یک رأیی را که خودم به صندوق انداختهام بشمارید.» حال من به عنوان کسی که زادهی آن خطهی سرسبز هستم، ابدا چنین خواستهای نداشتهام.