دو دوره برایم سخت غبطهانگیز است. یکی قفقاز پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، دیگری تبریز دههی چهل با حلقهی آدینهاش.
بر کدام شخصیت و رویداد و جریان اندیشهی قفقاز پیش از انقلاب میتوان غبطه نخورد. از جریانهای ادبی تا مدارس جدید، از مطبوعاتی چون اکینچی تا ملا نصرالدین، و از مباحث پرشور دربارهی زبان معیار ترکی تا احزابی چون مساوات، همگی نمادهای یک دوران درخشان تاریخی بودند. بر اینها بیفزایید شخصیتهای بیبدیلی چون اسماعیل گاسپیرالی، یوسف آقچورا، احمد آقایوف، علی بی حسینزاده و حسنبی زردابی را که هر یک طلایهدار جریان روشنگری بودند. و نیز دیگرانی چون جلیل محمد قلیزاده معمار ملانصرالدین، نریمان نریمانوف نخستین رئیس جمهوری شوروی سوسیالیستی آذربایجان، محمدامین رسولزاده معلم سوسیالدموکراسی ممالک محروسه و نخستین رئیس جمهوری کشور آذربایجان در نخستین دموکراسی آسیایی، و عزیر حاجی بیگاوف موسیقدان و خالق اپراهای ماندگار، همه و همه سوژگان اندیشمند، بانیان فرهنگ، آفرینندگان هنر و ادبیات جدید و مبارزان راه عدالت و آزادی بودند.
حلقهی آدینه از صمد بهرنگی تا بهروز دهقانی، از غلامحسین ساعدی تا علیرضا اوختای همه چیز داشت. از چریک بگیرید تا شاعر، نظریهپرداز، داستاننویس و منتقد فیلم با تولیداتی در سطوح بالای ملی و بی هیچ ادعایی. وگرنه آنان به تأکید نمینوشتند که «ما خویش را نه دارای آنچنان حکمت بالغه انگاشتهایم که دعوی رهبری در سر بپرورانیم و نه آنچنان که قصهخوان قشری باشیم که درمان محرومیتهای جنسی خود را در میان صفحات رنگیننامهها جستجو میکنند. اینست که ما… بیهیچ ادعا کوششی میکنیم برای نمایاندن آنچه در دنیای هنر میگذرد.»
نویسندگان آدینه جلوتر از زمان حرکت میکنند. وقتی غلامحسین فرنود حساب ساتیا جیت رای را از سینمای سانتیمانتال هند جدا میکند به یاد حسین جاوید شاعر بزرگ آذربایجان و یکی دیگر از طلایهداران جریان روشنگری قفقاز میافتم که در آغاز قرن بیستم شباهتهای فکری میان نیچه و داستایوسکی را برجسته میکند. حرکت اینان در افق آینده راهگریزی نمیگذارد جز غبطه و اقتدا به حلقهی تبریز.
وقتی نامی از این دو جریان به میان میآید نوعی سرخوشی توأم با تحسر در جانم میوزد.