“کیملیکچی سیاست باره‌سینده پاتولوژیک تئزلر” کیتایینی ائندیرین

کیتابی بوردان ائندیریرن >>>

 

کیملیکچی سیاست باره‌سینده پاتولوژیک تئزلر [تزهایی آسیب‌شناختی درباره‌ی سیاست‌های هویتی].

بو، ایواز طاهانین قیسا بیر کیتابی‌‌نین آدی‌دیر. کیتابین ایلکین قارالاماسی [چرکنویسی] یالنیز سانال اورتام‌دا نشر اولونور.

یازار بو کیتابدا بعضی سوال‌لارا جاواب آختایریر: سیاست دوغرودان‌می چیرکین بیر ساحه‌دیر؟ کیملیک‌چی سیاستین آماجی نه‌دیر؟  اؤزچو [ذات‌گرا] طبقه آنلاییشی اؤنمینی ایتیردییی چاغدا توپلومسال دییشمین اؤزنه‌سی [فاعیلی] کیم‌دیر؟ طبقه یوخسا کیملیک‌چی کسیم‌لر؟ کیملیکچی سیاستین بیزده‌کی سورون‌لاری و مانعه‌لری نه‌دن عیبارت‌دیر؟ بیزیم کیمی توپلوم‌لاردا عدالت و آزادلیق مسئله‌سینی چؤزمک اوچون “رادیکال دئموکراتییا” أن یاخشی چؤزوم‌ یولودورمو [راه حل]؟ 

یازار ایللر اؤنجه ایشاره ائدیردی کی، «سون واخت‌لار ایکی اؤنملی مسئله‌نی چؤزومله‌مه‌یه [آنالیز ائتمه‌یه] گیریشمیشم. کیملیک [هویت] و عامیلیت. منی ماراقلاندیران مسئله بودور: بوتؤو کیملیک و دمیر عامیلیت همیشه دیکتاتورایا یول آچیب. فرانسا اینقیلابیندا دا بئله اولوب، سووئت‌لر بیرلیینده ده، ایراندا دا. پست‌مدرنیزمین اورتایا آتدیغی داغینیق کیملیین ایسه بیر توکو دبرده‌جک قده‌ر گوجو قالماییب. من بو ایکی اوچورومون آراسیندا قیل کؤرپوسو سالماق ایسته‌ییرم. بو ایکی ضدیت آراسیندا ایجتیماعی چالیشقانلیغین هم یارارلی، هم ده اینسانی بیچیم‌لرینی [فرم‌لارینی] آختاریرارم. جاواب نه ساوادسیز باغیرغان سوبیئکت‌ده‌دیر، نه ده اگزیستانسیالیزمین ایضطیرابلی فاعیلینده. مارکسین دا سئویملی ایشچی طبقه‌سی بیلگی پاتلاییشی [انفجار اطلاعات] نتیجه‌سینده داغیلمیشدیر.»

یازار بو تئزلرده چئشیدلی مسئله‌لره توخونور کی، بونلارین چوخونو اوچ بؤلوکده یئرلشدیرمک اولار:

ــ دیل؛

ــ اؤزچولوک و اونونلا باغداشلیق قوران بوتونچولوک [تمامت‌‌خواهی] کیمی قاورام‌لار؛

ــ شعر و اونون نثره اوستونلویو.

بونلارین کیملیک‌چی سیاست‌له هانسی ایلگیسی واردیر؟ بو عامیل‌لرین هانسی پاتولوژیک یؤن‌لری واردیر؟

طاها بیر موددت‌دیر گونئی آذربایجاندا دوشونجه آفت‌لرینی آراشدیریر، بو کیتاب ایسه همین آراشدیرمالارین کیچیک  بؤلومودور. “کیملیکچی سیاست باره‌سینده پاتولوژیک تئزلر” کیتابی اوتوز تئزین اون بئشینی ائحتوا ائدیر، قالان اون بئش تئز ده یاخین گله‌جکده اونا آرتیریلاجاق‌دیر.

 

تئزلرین باشلیغی بوندان عیبارت‌دیر:

بیرینجی تئز: سیاستین آتا-آناسی وار؛

ایکینجی تئز: اؤزچولوک [ذات‌گرایی]؛

اوچونجو تئز: بوتونلوک زوارکیلیق [خشونت] قایناغی‌دیر؛

دؤردونجو تئز: مین بویالی سولچولوق، میللتچیلیک، ایسلامچیلیق؛

بئشینجی تئز: اؤزگونلوک [اصالت] آبسورددور؛

آلتینجی تئز: دوزگون دیل سیاستی اوغروندا سسدن دیله دوغرو؛

یئددینجی تئز: کیملیک‌چی سیاست و دیل ساوادسیزلیغی؛

سککیزینجی تئز:  دوشونجه یوخسوللوغو؛

دوققوزونجو تئز: دوققوزونجو تئز: میتوسدان لوگوسا (اینتئرنئت، ایستئثنا و  شیفاهی مدنیت)

اونونجو تئز: اونونجو تئز: أخلاقی قارشی‌دورما، یوخسا سیاسی دوشمن

اون بیرینجی تئز: ائندیرگه‌مه‌چیلیک [تقلیل‌گرایی] و نسنه‌لره تک‌اؤلچولو باخیش؛

اون ایکینجی تئز: شعر بیزی هم دیلدیر، هم ده اؤلدورور؛

اون اوچونجو تئز: قهرمانلیق دؤنمیندن وطنداش [شهروند] آنلاییشینا دوغرو؛

اون دؤردونجو تئز: قورغو قورامی [نظریه‌ی توطئه]؛ دورتو dürtü و دوشونجه‌لرین قاریشدیریلماسی؛

اون بئشینجی تئز: “کیملیک‌چی سیاست”  رادیکال دئموکراتییا ایله اویغون‌دور. 

کیتابی بوردان ائندیریرن >>>

تمامت‌خواهی‌ سیاست را ناممکن می‌کند | ایواز طاها

 

نامه‌ای سرگشاده‌ به خانم‌ها و آقایان عبدالکریم سروش، داریوش آشوری، رضا براهنی، داریوش شایگان، محمد مجتهد شبتری، سید محمد خاتمی، شیرین عبادی، رامین جهان‌بیگلو، بابک احمدی، مصطفا ملکیان، کریم مجتهدی، مراد فرهاپور، صادق زیبا کلام، آرش نراقی، مجید محمدی، ماشاءالله شمس‌الواعظین، یوسف عزیزی بنی‌طرف، محبوبه عباسقلیزاده، علی مطهری، محمد قائد و سعید حجاریان.

_________________________

برخی اعضای فرهنگستان زبان فارسی در اظهار نظری شگفت با تلاش‌های اخیر دولت روحانی برای تدریس زبان مادری و تأسیس فرهنگستان زبان ترکی آذربایجانی مخالفت کرده‌اند. عالمانی که به حکم وظیفه‌ی حقیقت‌پژوهی باید به هنگام سخن گفتن موازین علمی و منطقی را رعایت کنند، به راه سیاستمدارانی رفته‌اند که نه اعتنایی به واقعیت دارند و نه تعهدی در مقابل حقیقت احساس می‌کنند. این عالمان سخنی گفته‌اند که نه با موازین حقوق بشری متناسب است و نه از جنبه‌ی اخلاق درست است. سخنانی که حتی با آموزه‌های متون دینی نیز سازگار نیست. به علاوه این سخنان از آن جهت ناموجه می‌نماید که به نظریه توطئه آلوده است.

هر زبانی حق حیات دارد. هیچ انسانی را نمی‌توان به بهانه‌هایی از آموزش زبان مادری و از آموزش به زبان مادری‌اش محروم کرد، هیچ زبانی اخلاقا مجاز نیست که در میدانی بدون رقابت بالندگی خود را به میانجی مرگ زبان دیگری بدست آورد. با این همه، نمی‌خواهیم درباره‌ی این بدیهیاتِ روشن بیش از این سخن بگوییم. حتی نمی‌خواهیم به قانون اساسی و میثاق‌های بین‌المللی که این حق را به رسمیت شناخته‌اند، استناد کنیم. چون می‌دانیم که معضله‌ی عالمانِ نهادِ قدرت، ناآگاهی به این بدیهیات نیست، دلبستگی به استراتژی قدرتی است که از دل آن “ناشکیبی انکار دیگری” فوران می‌کند. در دورانی که حق “دیگری” به رسمیت شناخته شده و کرامت انسان با معیار آزادی زبان و بیان و عقیده سنجیده می‌شود، اظهار نظر این آقایان نشان می‌دهد که جریان‌های منحطی نظیر احمدی‌نژادیسم اتفاقی نبوده است. این جریان‌ها محصول و یا بازتولید همین تفکر تام‌گرایانه و ذات انگارانه‌ی برخی اصحاب ایرانی علم بوده است.

ذات‌انگاری ایرانشهری که لاجرم سر از نژاد خالص و زبان واحد درمی‌آورد، همچون همه‌ی تام‌اندیشی‌ها، سیاست را ناممکن می‌کند. جامعه عملا ناممکن است مگر اینکه از رخنه‌هایش تنفس کند و قوام خود را از تنوع و تضاد درونی‌اش وام بگیرد. سیاست در این شکاف‌ها تحقق می‌یابد؛ ساختارشکنیِ کلیتی که هر آن درصددِ بلعیدنِ امرِ تکینه است. اما وقتی نوبت به ما می‌رسد جامعه به مدد سیاست‌زدایی و مسدود کردن منافذِ تنفسِ دیگری امکان می‌یابد. و به‌رغم فروریزی دیوار کلیت‌ها در سراسر گیتی، کسانی که داعیه‌ی اندیشمندی دارند، دست افشان و پایکوبان به دفاع از یکسان‌سازی‌های نود ساله برمی‌آیند. غافل از اینکه در یورش اسباب‌بازی‌هایی چون فیسبوک اینک در کلیت اندیشه‌ی سنتی دولت‌-ملت هزاران رخنه افتاده است. رخنه‌هایی که نه بلوف‌های محمودوار توان پوشیدنش را دارد، و نه شعر بافتن‌های حدادوار!

اظهارنظرهای آقایان می‌توانست سنجیده‌تر باشد اگر برای اثبات خویش به ریسمان پوسیده‌ی تئوری توطئه نمی‌آویختند. چند عالم فرهنگستانی به جای تشریح مبانی علمی و اخلاقی و دینی مخالفت خود با حق آموزش زبان مادری، به هیأت کارشناسان توطئه‌ درآمده‌اند. غافل از اینکه اغلب کسانی که به دامن تئوری توطئه می‌آویزند خود توطئه‌گران واقعی‌اند. ناگفته پیداست که به راهنمایی انگلیسی‌ها از زمان رضاه شاه توطئه‌ای گسترده برای نابودی زبان‌‍‌های مختلف به نفع اعتلای یک زبان در جریان بوده است. توطئه‌ای که در شکل برنامه‌ریزهای گوناگون در نهادهای ریز و درشت، از گروه زبانشناسی دانشگاه علامه طباطبایی گرفته تا فرهنگستان زبان هنوز هم بازتولید می‌شود. دفاع از هویت و زبانِ یک انسان توطئه نیست، برعکس تبانی برای تداوم وضعیتی ستمگرانه توطئه است.

آقای فتح الله مجتبایی با وارداتی خواندن اندیشه‌ی دفاع از هویت، انگشت اتهامش را رو به شمال دراز می‌کند. یعنی اینکه آذربایجانی‌ها فراست و خودآگاهی آن را نداشته‌اند که جریان امحای زبانشان را دریابند و این دیگران هستند که باید آستانه‌ی مهلکه را نشانشان ‌دهند. توطئه‌انگاری همین است؛ فراموشی قابلیت قابل و آویختن به فاعلیت فاعل. اصلی که به گفته‌ی جمال‌الدین اسدآبادی در تاریکی‌اش همه‌ی خودکامگان، استبداد داخلی‌شان را با خطر استعمار خارجی توجیه کرده‌اند. توطئه‌انگار درست زمانی که به عنوان حلقوم هژمونیک، سرفصل‌های سیاست یکسان‌ساز را جار می‌زند، مشغول توطئه است، نه انسان‌هایی که آحاد کثیری از آنها به سبب اعتراض به ستم فرهنگی و زبانی یا آواره‌ی غربتند یا محروم و زندانی. به عبارت دیگر بزرگترین توطئه علیه ملتی تصاحب کرسی‌های نهادی چون فرهنگستان از طرق ویژه‌خوارانه است. اگر این گویندگان موضعِ سخن‌گفتنشان را از راه‌های دمکراتیک اشغال کرده بودند، می‌شد دم فروبست و یا رنج جواب عالمانه را به جان خرید. لیکن جناب حداد عادل حیثیت و مقام خود را نه از طریق رقابت آزاد و استعداد علمی و ذوق ادبی، که به واسطه‌ی اتصال به منابع متمرکز قدرت به دست آورده است. وی اگر هم در قابتی پیروز گشته به کمکِ داروی نیروافزای نظارتِ استصوابی بوده است. در یک رقابت دمکراتیک، آقایان حداد عادل و سلیم نیساری که اینک بر صدر نشسته‌اند و بی‌واهمه‌ای از سرزنش افکار عمومی سخن می‌گویند، چندهزارمین نفر خواهند بود؟

ما نه سر در سودای ملت‌پرستی داریم، نه دل در گرو ایده‌ی منسوخ نژاد و نه هوس مخالفت با زبان فارسی. اگر چنین بود بی‌گمان از حلاوت مولانا و بصیرت شگفت شاملو بی‌بهره می‌ماندیم. مسئله این است که به سبب برخوردهای عنادآمیز با یکی از عزیزترین میراث بشری، یعنی زبان، همگنانم گرفتار بحران هویتی اندیشه‌سوز گشته‌اند.

استادان گرامی! خوب است که اینک حقوق اقلیت‌های دینی و مذهبی همپای دگراندیشان مورد عنایت قرارگرفته است. اما نباید از یادبرد که اهمیت حمایت از حقوق دگرباشان کثیری که خواهان احیای زبان مادری به عنوان یکی از مقومه‌های هویتشان هستند کمتر از آن دیگران نیست. از این رو از شما توقع می‌رود از حق ساده و بدیهی انسان‌ها دایر بر آموزش زبان‌های مادری در مدارس و تأسیس نهادهای پالایش آن زبان‌ها حمایت فرمایید. هراس و دغدغه‌ی ما بی‌وجه نیست. چون کورسوی عقلانیتی که با رأی مردم در برخی زمینه‌ها پدید آمده ممکن است در هجمه‌ی وسیع انحصارطلبان به خاموشی گراید. انحصارطلبانی که با حمایتشان از حامل هاله‌ی نور، کتاب و فرهنگ و رسانه اقتصاد و سیاست را به افلاس کشاندند.

ایواز طاها

تهران، 29 ژانویه 2014

 

نظر آرش نراقی درباره این نامه:

سلام بر شما

سخنان اعضای فرهنگستان برای من هم غریب آمد، یعنی به نظرم بیشتر سیاسی و ایدئولوژیک آمد تا سخنی علمی در خور اعضای فرهنگستان.  متأسفانه بعید می دانم که کار چندانی از ما برآید جز طرح بحث از منظر علمی و حقوق بشری در هر فرصت و مجالی که می یابیم. ایده غریب یک زبان واحد و انحصاری برای یک ملت ظاهرا از روزگار پهلوی ها به این سو سخت در عمق ذهن بسیاری از روشنفکران ما هم ریشه دوانده است.  و مادام که فرهیختگان جامعه چنان می اندیشند از حکومتیان چه توقعی می توان داشت!  آیا متن این نامه در جایی منتشر شده است؟

با احترام

آرش نراقی