خرد در برابر یورش خردستیز | ایواز طاها

در جریان آخرین مسابقه‌ی تیم تراکتور در فصل ۹۳-۹۴ اتفاقی افتاد که به شکلی قابل اجتناب بود. فرض اول بر آن است که توطئه‌ای در کار بود تا سپاهان به جای تراکتور قهرمان لیگ شود. این فرض بی‌وجه نیست. اما تئوری توطئه اغلب زمانی تحقق می‌یابد که بصیرت و بینش انتقادی ما را از کار انداخته باشد. حال آنکه به صرف اینکه گمان کنیم در تکوین حادثه‌ای توطئه‌ای در کار است، مسئولیت ما تمام نمی‌شود. کسی حق ندارد به صرف وجود توطئه و یا تصور آن دست‌هایش را به علامت تسلیم بالا برد و خود را پبشاپیش بازنده اعلام کند. در آن جریان خبری منتشر می‌شود مبنی بر تساوی تیم سپاهان با تیم رقیب. و این یعنی قهرمانی تیم تراکتور حتی با نتیجه‌ی مساوی در برابر تیم نفت. این خبر آشکارا توطئه‌آمیز بوده است. لیکن نوعی تمهید عقلانی، مثلا داشتن یک رادیو ترانزیستوری و یا استفاده از تلفن ثابت ورزشگاه، می‌توانست مانع آن تحسر عمیق شود که اولیویرا، تماشاگران و طرفداران پرشمار تراکتور دچارش شدند. برای تیمی که قهرمانی‌اش تا حدودی منوط به دریافت اخبار دقیق یک بازی دیگر است، باید از کانال‌های مختلف خبررسانی غفلت نمی‌کرد. مگر اینکه اولیویرا به دلیل بزرگ شدن در محیط اخلاق فضیلت‌گرا نمی‌توانست حدس زند که به رغم آنهمه درس‌های اخلاقی در اینجا، به هنگام نیاز معیارهای اخلاقی پشیزی اعتبار نخواهند داشت. وقتی هیجان عمومی بالا بگیرد و انسان‌ها به جای اعتماد به قوه‌ی نقادی خویش تسلیم جو ساختگی شوند، نیتجه جز فریب‌خوردن نخواهد بود. بر این اساس اگرچه سهل‌انگاری مسئولان تراکتور قابل گذشت نیست، اما اصل ماجرا، یعنی از دست دادن بینش انتقادی در نتیجه‌ی هیجان عمومی، قابل انکار نیست. 

به حکم عقلانیت ما چاره‌ای جز مواجهه‌ی انتقادی با هر خبری نداریم. به دلیل گرفتاری فعالیت‌های سیاسی-اجتماعی در تنگنای عرصه‌های قانونی، اینک بستر انعکاس این فعالیت‌ها دنیای مجازی است. اما این دنیا ترکیب هراس‌انگیزی است از راست و دروغ. معجونی از شایعه و حقیقت که احتمال دارد بخش بزرگی از آن را صاحبان قدرت هوا کنند. در اینجا چاره‌ی کار همان است که کانت در باره‌ی چیستی روشنگری گفت: به‌درآمدن آدمی از نابالغی به تقصیر خویش.

بگذارید این توصیه را در پرتو مواجهه با یک روایت تاریخی در چند سطر بررسی کنیم. مرحوم مرتضی مطهری بی‌هیچ علامت تردیدی درباره‌ی نقش معاویه در قتل عثمان، نقل می‌کند که «معاویه قبلا به جاسوس‌های خود در اطراف عثمان سپرده بود که هر وقت خلیفه کشته شد فورا پیراهن خون آلود او را برای من به شام بفرستید» این خبر به هدف رد اتهام رضایت علی ابن ابیطالب از قتل عثمان آورده شده است. حسن یوسفی اشکوری در مواجهه با این قول، نه مقهور شهرت مطهری می‌شود و نه گرفتار بغض معاویه.

اولین ایراد اشکوری بر فقدان منبع خبر است. ایراد دیگر این است که خبر پیشاپیش با رویداد بعدی منطبق است. به گفته‌ی وی، این خبر «حتی اگر در منبعی معتبر هم نقل شده باشد، جای تأمل و پرسش دارد و چندان معقول نمی نماید. چرا که در این صورت باید قبول کرد که معاویه یا خود چگونگی قتل عثمان را دقیقا طراحی کرده بود و همان گونه نیز دقیقا اجرا شد و یا او از عالم غیب خبرداشت و از پیش می دانست که او چگونه کشته خواهد شد و مثلا پیراهن خونین از خود بر جای خواهد نهاد. احتمال نخست بسیار بعید است و احتمال دوم محال و ناممکن. اصولا اخباری این چنین که از پیش با رخدادهای بعد دقیقا منطبق‌اند، مشکوک‌اند و حداقل غالب آنان از جعلیات روزگاران بعد است.»

البته سخن اشکوری نیز فصل‌الخطاب نیست و باید ایراد مهم اشکوری را نیز در بوته‌ی نقد نهاد. مثلا می‌توان گفت که نیازی به علم غیب نبوده زیرا در سال ۳۵ هجری اولا احتمال شورش خونین علیه خلیفه‌ی سوم مسلمین درحال افزایش بوده، ثانیا هرکسی می‌دانسته که در هر کشته‌شدنی پیراهن خونینی برجای می‌ماند. با این‌همه، خوانش انتقادی اشکوری در برابر مضمون غیرعقلانی و صورت غیرمنطقی گزاره‌ها حساسمان می‌کند. و همین خود ما را گامی به حقیقت نزدیکتر می‌بَرَد.

نهاد قدرت در کار خبرسازی است. ماهیت ایدئولوژیک اخبار رسانه‌ی خودخوانده‌ی ملی شکی به جای نمی‌گذارد که روزانه انبوهی از کلمات در کار انتقال اخبار ساختگی‌اند. در برابر این یورشِ خردستیز چاره‌ای جز رجوع به خرد نیست. افسوس! انسان به هیچ گوهری به اندازه‌ی خرد بی‌اعتنا نیست.